حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

حرف پوچ-سخن بی معنی

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

پیه آوردن-چاق شدن

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

چینی بند-چینی بند زن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

 

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

اُق زدن-بالا آوردن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

 
رو شور-سفیداب

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

دقه-دقیقه

چوچول باز-دغل-بی حیا

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

آهوی خاور(آفتاب)

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

پزا-زود پخت شونده

خندق بلا-شکم

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

بده بستان-داد و ستد-معامله

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

بیا بیا- برو برو

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

خوش بنیه-سالم و قوی

جان کلام-اصل مطلب

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

باربند-جای نهادن و بستن بار

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

تو به تو-گوناگون-لا به لا

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

چاخان پاخان-دروغ

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

خرده کاری-کار جزیی

جَر-پیچ و خم راه

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

 

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

دست بده داشتن-بخشنده بودن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

جامغولک-حقه-حیله

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

 
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
 

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

 

روی خود کشیدن-رو کشیدن

پُرتابل-قابل حمل

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب
برو برگرد-چون و چرا
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

اُرُسی-کفش

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

 

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

دست فروشی-شغل دست فروش

پر و بال-امکان-فرصت

 

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

حساب کردن-پرداختن خرج

دندان عاریه-دندان مصنوعی

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

بازو دادن-یاری دادن

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

بد زبان- بد دهن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

حُقه-زرنگ و ناقلا

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

بردن از رو- از رو بردن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

دراز کش-افتاده-خوابیده

پُر کار-فعال-با پشتکار

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

خال به خال-خال خال

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

تَخم-مهمل تَخم

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

 

دلسردی-ناامیدی-یاس

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
اَتَر زدن-فال بد زدن

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

تره بار-میوه ها و سبزی ها

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
دُوال پا-آدم سمج
اجباری(خدمت سربازی)
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

پاک-به کلی-یکسره

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

 

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

زیر دل زدن-تهوع آوردن

پیسی-بد رفتاری-آزار

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

زیر سری-بالش-متکا

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

 
بر وفق-مطابق-موافق

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

بند آوردن-متوقف کردن

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

چله نشینی-خانه نشینی

 

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

دل و دماغ-دل و حوصله

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

 

برو برگرد-چون و چرا

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

دراز کش-افتاده-خوابیده

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

زود رنج-نازک دل-حساس

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

جانور-کرم شکم و معده

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

حرف-سخن-گفتار-کلام

از دست دادن(گم کردن)

جامغولک-حقه-حیله

دوبلور-دوبله کننده

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

 

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

جان کلام-اصل مطلب

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

 

جاشو-باربر

دست علی به همراه-علی یارت باد

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

انگشت‌شمار(کم، معدود)

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

 

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

خالی خالی-بدون چیز دیگری

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

پخش-پراکنده

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

 
حمامی-گرمابه دار
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
پا پس کشیدن-عقب کشیدن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

حلال واری-نگا. خلال وار

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

تل انبار-توده-انباشته

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

بی فکر-لاابالی-بی قید

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

اله و بله(چنین و چنان)

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

ژوری-هیئت داوران

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

البرز-بلندقامت-دلیر

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

خواب و خوراک-خورد و خواب

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

راه اندازی-راه انداختن

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

باب شدن-معمول و رایج شدن

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

خاور زمین-قاره ی آسیا

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

 

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

خیط کردن-نگا. خیت کردن

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

بی ریخت کردن-کتک زدن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

دست بالا-حداکثر

 

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

 
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

تخم شر-مردم آزار- شرور

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

تریت- تلیت

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

 

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
 

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

پشتک-پرش از پشت

خوش لباس-نگا. خوش پوش

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

بی رگ-بی غیرت-بی حس

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

خود را خوردن-رنج بردن

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

حاجی ارزانی-گران فروش

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

خانم-زن بدکاره-هرزه

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

پیش کردن-راندن به جلو

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

رسانه-وسیله ی ارتباطی

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

دان دان-متفرق و پراکنده

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

باش !-نگاه کن-ببین
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

 

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

 

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

پا منبری-شاگرد روضه خوان

پوست پیازی-نازک و بی دوام

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

ریز-خرد-کوچک

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

افتادگی-پریشانی-احتیاج

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

 

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

خدا کند-ای کاش

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

دل-معده

 

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

آب آتش مزاج-می سرخ

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

پشتک-پرش از پشت

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

حرص و جوش-عصبانیت

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

دوره-مهمانی-زمانه

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

تیر کردن-نشان کردن

پیش ِ پا-جلوی رو

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

جان جانی-صمیمی-یکدل

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

مال دنیا

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
بجا آوردن-شناختن-دریافتن

ز ِله-ستوه-عجز

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

تُف کار-بچه باز

بده اون دستت-آی زکی !

حیوون-نگا. حیوان
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

خریت-نادانی-حماقت

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

ازدست‌رفته-عاشق

 

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

دور از جناب ب-لانسبت

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

 

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

خش-صدای گرفته-خراش

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

زبان کوچکه-زبان کوچک

بار و بنه-وسایل سفر
اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

باربند-جای نهادن و بستن بار

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

تو دوزی-دوختن از درون

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

چینی بند-چینی بند زن

دست باف-بافته با دست

اَتَر زدن-فال بد زدن

اله و بله-چنین و چنان

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

جاهل-جوان-نادان

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

درگذشت-مرگ

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

 

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

چُس افاده-افاده ی بی جا

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

 

ژوری-هیئت داوران

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

به حق پیوستن-مردن

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

دستِ راست-سمت راست

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

 

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
 

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

تاب بازی-بازی کردن با تاب

رشوه گیر-رشوه خوار

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
دردسر-گرفتاری-سرگردانی

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

دماغ چاقی-احوال پرسی

خرابکار-اخلالگر-تروریست

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

خداحافظی کردن-به درود گفتن

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

پیگرد-پی گیری-تعقیب

جاهل-جوان-نادان

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

خاطره-یادگار

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
دور تا دور-گرداگرد-اطراف

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

بیا بیا- برو برو

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

 

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

خالی خالی-بدون چیز دیگری

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

د ِ-پس-آخر

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

 

چای نیک-قوری و کتری چای

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
دولابچه-کمد کوچک
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

بدلی-تقلبی-جنس بد

 

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

پشته کردن-روی هم انباشتن

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

 

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن