زهره ترک شدن-زهره آب شدن

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

درد دل-غم و اندوه درونی

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

دل-معده
 

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

برزخ شدن-ناراحت شدن

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
 

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

 
چرک و خون-چرک آلوده به خون
 

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

جا در جا-فورن-جا به جا

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

جلز و ولز-سوز و گداز
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
خودفروش-فاحشه-خائن

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

 

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

 
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

دستی-به عمد-از روی تعمد

بیسار-فلان
آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

تخته پوست-زیرانداز پوستی

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

پارو-زن پیر

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

 

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

پُرتابل-قابل حمل

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

 

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

چوب خوردن-تنبیه شدن

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

توان انجام کاری را داشتن

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

پیش بها-بیعانه

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

اشک تمساح-گریه ی دروغین

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

تریاکی-معتاد به تریاک
درز گرفته-کوتاه کرده

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

چش-چشم

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

خنگ خدا-نادان و کودن

بَزک-آرایش-چسان فسان

ادرار بزرگ(مدفوع)

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

جهیزیه-نگا. جهیز

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

 

پَلِه-پول

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

به چشم-اطاعت می شود

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

بی چیز-تهی دست-فقیر

راپرت-گزارش-خبر

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

تنگاب آمدن-به جان آمدن

چشمک-ایما و اشاره به چشم

بوق سگ-بسیار دیر وقت

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

آفتاب به آفتاب-هر روز

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

جامغولک-حقه-حیله

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

 

بده اون دستت-آی زکی !

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

خلاف-جرم

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

درد دل-غم و اندوه درونی

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

دبه-ظرف-کوزه

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

دست باف-بافته با دست

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

حمامی-گرمابه دار

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

بی فک و فامیل-بی کس و کار

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

ارزانی(بخشیدن، دادن)

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

دک و دهن-دک و پوز

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

دست خدا به همراه-در پناه خدا

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

 

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

چلو-برنج آب کشیده

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
 

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

تعلیمی-عصای کوچک

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

دلقک-شخص مسخره

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

آتشی-تندخو-زودخشم

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

دستِ چپ-سمت چپ

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

 
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

 

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

تراشیده شدن-لاغر شدن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

خِل-خلط بینی

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

شعله‌ی آتش

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

پشه کوره-پشه ی ریز

 

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

دلداری دادن-تسلی دادن

 

اجباری(خدمت سربازی)

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

چینه-دیوار گلی

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

دندان تیز کردن-طمع کردن

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

 

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

چلو صاف کن-آبکش

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

پشمالو-دارای موهای بسیار

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

آب آتش مزاج(می سرخ)

جاکش-پا انداز-دلال محبت

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

بازرس-مامور بررسی و کنترل

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

 
برخورد-بهم خوردن-تصادف

حکیم جواب کرده-یتیم

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

 

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

چاقالو-چاق-فربه

پای پس-عوض-تلافی

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

حالی کردن-فهماندن

باد گرفتن-مغرور شدن

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

دست زدن-لمس کردن

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

پارو-زن پیر

بزرگداشت-احترام-تکریم
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

 

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

چلک بازی-بازی الک دولک

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

دایی قزی-دختر دایی

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

بید خورده-کهنه و فرسوده

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

جیره-سهم معین

 

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

آب نخوردن(درنگ نکردن)

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

خرمن-انبوه و پرپشت

تیار کردن-آماده کردن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

آب آتش مزاج(می سرخ)

روده دراز-پر حرف-وراج

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

دست پیش-گدا

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
چانه لغ-نگا. چانه شل

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

 
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

حلال-زن یا شوهر

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

چرکوندی-لکه دار کثیف

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

راه راه-دارای خطوط موازی

جگری-به رنگ جگر

جاهل-جوان-نادان

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

خرکار-پرکار

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

دومندش-دوم از آن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

دخترینه-دختر-مونث

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

 

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

دست تنها-بی یار-تنها

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

دک و پوز-دهان و لب و دندان

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

چغاله بادام-بادام نارس

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

تمام کردن-مردن

آکَل(آقای کربلایی)

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

آهو چشم(معشوق، شاهد)

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

دسته-ساعت دوازده

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

خاطر جمع-مطمئن

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

با کسی بحث و مجادله کردن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

خر و پف-نگا. خرناس

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
خجالتی-کم رو-پرحیا

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

 
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

جَفت-چوب بست انگور

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

خلق الله-مردم

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

چلو-برنج آب کشیده
از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

اوضاع احوال-وضع و حال

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

دست علی به همراه-علی یارت باد

مال دنیا

اهل دود-سیگاری

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

دک کردن-از سر وا کردن

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
خوشبختانه-از حُسن اتفاق

رخصت خواستن-اجازه خواستن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

 

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

پِی-دنبال

 

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

پیله-مو

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

زار-کوتاه شده ی زایر

دست آموز-تربیت شده-آموخته
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

زیر جلی-پنهانی-آهسته

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

چشم دریده-خیره-درآمده

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
خپله-چاق و کوتاه قد
 

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

حق البوق-رشوه

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

خم گرفتن-فنی از کشتی

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

تار و مار-متفرق-پراکنده

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

زن بردن-همسر گرفتن مرد

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

جور به جور-نگا. جوراجور

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

 

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
خشخاشی-نان خشخاش زده

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

دو لَتی-در دو لنگه ای

 

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

حیوونی-نگا. حیوانکی

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

انداختنی(جنس نامرغوب)

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

پاره آجر-شکسته ی آجر

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

بدلی-تقلبی-جنس بد

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
 

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

تردستی-مهارت-شعبده بازی
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
دمدمی مزاج-دمدمی

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

 

دیر کرد-تاخیر-تعویق

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

پشت بام-سقف بیرونی بام

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

باش !-نگاه کن-ببین

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

 

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

آی زرشک(آی زکی)

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

جرینگ-صدای سکه های پول

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

 

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

پرداختی-مبلغ داده شده

 

به هم زدن-قطع رابطه کردن

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

عینک ذره بینی بسیار قوی

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

چین و چوروک-چین و شکن

خوش خوراک-نگا. خوش خور

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

چرمی-از جنس چرم
چادر سر کردن-چادر پوشیدن

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

 

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

 

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول