ی ناسازگارانه و نه چندان کارآمد سعی در مقابله دارند. توانایی مقابله افراد در اوایل و اواسط نوجوانی کاهش پیدا میکند. همپل و پترمن ملاحظه کردهاند که افراد این گروه سنی در معرض خطر قرار دارند، و بر لزوم استفاده از برنامههای پیشگیرانه در مدارس تاکید دارند. به ویژه دختران، با استفاده از منابع همسالان سعی در مقابله دارند و نسبت به پسران، تجربه استرسهای جسمانی بیشتری را گزارش کردهاند (4، 37 و 21).
عوامل ایجاد کننده استرس تحصیلی
پژوهش در زمینه استرس تحصیلی دانشآموزان، سابقه طولانی دارد و محققان عوامل استرسزا مدرسه مانند تکالیف درسی، رقابت با همکلاسیها، برقراری ارتباط ضعیف با دوستان و معلمان و یا شکست در ارتباطات اجتماعی را مشخص نمودهاند. استرس تحصیلی معمولا از تکالیف درسی بسیار زیاد، عملکرد تحصیلی غیرقابل قبول، آماده شدن برای امتحانات، فقدان علاقه به برخی موضوعات درسی و تنبیه و مجازات از سوی معلمان ناشی میشود(11). زندگی تحصیلی دانشآموزان دبیرستانی؛ غالبا استرسزا تعبیر میشود. تکالیف مدرسه، تطابق با خانواده و ارتباط با همسالان منابع اصلی استرس محسوب میشوند. در جوامع آسیایی، استرس تحصیلی از انتظارات دانشآموز از خود و انتظارات دیگران (والدین و معلمان و …) از وی ناشی میشود. بطور کلی نوجوانان، در محیط مدرسه، با نحوه عملکرد تحصیلیشان ارزیابی میشوند، لذا میزان فشار برای برتر بودن در میان همکلاسیها، یک مقیاس مهم برای موفقیت آنهاست (40). در بحث استرسهای تحصیلی باید به دو جنبه مهم توجه داشت:
1. فضای فیزیکی مدرسه : یادگیری، آرامش ، تحرک و لذت از تحصیل نیاز به فضای مناسبی دارد که از نظر حجم ، گرما، سرما، تهویه، نور و رنگ و… مناسب و متعادل باشد. آقایی و آتش پور 1380 اظهار میدارند که عمدهترین مسائل مربوط به فضای فیزیکی مدرسه که باعث استرس و برهم خوردن بهداشت روانی دانشآموزان میشود عبارتند از: کلاسهای
2. پرجمعیت، نیمکتهایی که گنجایش کمی دارند، حیاطهایی که امکان جست و خیز ندارند، کمبود سرویسهای بهداشتی مناسب، آلودگی هوا و صدا، و…
3. فضای روانی- عاطفی: منظور نحوه ارتباط معلمان و مسوولین مدرسه با دانشآزموان در زمینه آموزش و اجرای مقررات است. متخصصان پرورشی مصرانه اظهار میدارند که قلمرو کلاس درس چنان آکنده از محدودیت و انحصار است که مانع تفکر، یادگیری و کنجکاوی میشود. فعالیتهای درسی و رفتار در مدرسه و نگرش نوجوانان نسبت به درس و تحصیل و انتخاب رشته تحصیلی نیز تنشهای قابل توجهی را برای والدین و نوجوانان به وجود میآورد.
با مروری بر منابع، میتوان استرسهای آموزشگاهی را به شرح زیر بیان کرد:
1. استرسهای مربوط به محیط آموزشگاه
2. استرسهای مربوط به مقررات آموزشگاه
3. استرسهای مربوط به وظایف تحصیلی
4. استرسهای مربوط به امکانات آموزشگاه (41 و 38)
اثرات حاصل از استرس تحصیلی
استرسهای گوناگون با تاثیر منفیای که بر منابع مقابله فردی و اجتماعی شخص اعمال میکنند، باعث کاهش مقاومت فرد میگردند و در دراز مدت اثرات ناخوشایندی بر بهداشت جسمی و روانی دانشآموزان میگذارند. مشخص شده است که استرس میتواند منجر به بروز بیماریهای جسمی و روانی، اختلال در عملکرد و قدرت سازگاری و در نهایت پایین آمدن کیفیت زندگی دانشآموزان گردد(42). استرس تحصیلی به عنوان یک نوع استرس مزمن به دنبال نیازهای تحصیلی و آموزشی میباشد. استرس در موقعیت و شرایط تحصیلی اگر بخوبی کنترل نشود میتواند نتایج و پیامدهای بهداشتی و اجتماعی منفی داشته باشد .
1. بیماریهای جسمانی: بیماریهای قلبی، سرطان ، ناراحتیهای گوارشی و پوستی، سردرد و میگرن
2. اختلالات رفتاری: رفتارهای خودکشنده ، اختلالات غذاخوردن، انجام رفتارهای پرخطر، سوءمصرف مواد، زورگیری در مدرسه
3. مشکلات تحصیلی: مطالعات نشان دادهاند که بین میزان استرس و عملکرد تحصیلی دانشآموزان ارتباط مستقیم و معنیداری وجود دارد و دانشآموزان با سطوح خفیف، متوسط و بالای استرس عملکرد تحصیلی متفاوتی داشتهاند.
4. همچنین عامل حل نشده شکست تحصیلی در مدارس است، مختل کننده یادگیری است، بطوری که استرس تا 70 درصد یادگیری را کاهش میدهد.
5. اختلالات روانی: فشارهای روانی هنگام امتحان ، افسردگی، اضطراب.
همانطور که ذکر شد، مشکلات و عوامل استرس زا در زندگی تحصیلی باعث افت تحصیلی و گاهی بیماری در دانشآموزان میگردد ) 19،11 و 39).
استرس تحصیلی و دختران
ارزیابی و پاسخ سازگارانه به استرسورها، ممکن است تحت تأثیر تفاوتهای فردی دانشآموزان از قبیل: جنس، عزت نفس و منبع کنترل آن، قرارگیرد. در این میان احتمال بیشتری وجود دارد که دختران احساسات خود را درونی کنند و نشانههای افسردگی را تجربه نمایند و نسبت به پسران بیشتر در رابطه با ارتباطات، هنجارها و انتظارات اجتماعی ابراز نگرانی میکنند. دختران تمایل بیشتری دارند که از استراتژیهای غیرسازگارانه مانند نشخوار فکری، کنارهگیری، اجتناب منفعلانه و کنترل انفعالی خشم استفاده کنند (43). دختران مقطع متوسطه نسبت به پسران همین مقطع، استرس زیادی را تجربه میکنند.
دختران استرس تحصیلی و عوامل استرسزایی مانند ، ناکامی ، فشار و استرس خود تحمیل شده، فشار روانی بیشتری را تجربه میکنند و نمره کلی استرس تحصیلی در دختران از پسران
ب
الاتر و علاوه بر این عملکرد تحصیلی پسران نمرات بالاتری نسبت به دختران دارد (44). عملکرد دخترها در مقطع ابتدایی به خوبی عملکرد پسرها است و حتی شاید بهتر از آنها باشد. عملکرد بهتر دختران در راهنمائی ادامه مییابد ولی عملکرد پسرها در دبیرستان تا حد زیادی بهبود مییابد و شکاف پسران و دختران بسرعت پر میشود (4).
برخی از نظریهپردازان خاطر نشان ساختهاند که دختران و پسران نوجوان با تجارب متفاوتی از استرس رو به رو میشوند. دلیلی که بهروشنی این تفاوتها را منعکس میسازد ، زمان جهش رشد است. بطور متوسط دختران زودتر از پسران با این پدیده روبهرو میشوند و این خود نشاندهنده سطوح بالاتری از استرس در میان دختران نوجوان است(1). تفاوتهای جنسیتی در استرس به خوبی با نقشپذیری جنسیتی تبیین میشود. زیرا در دختران ، تشویق به پذیرش استرس و نگرانی و قبول آن به عنوان
یک ویژگی زنانه دیده میشود و آن را ویژگی زنانه ادراک میکنند و یا به عبارتی دختران یادمیگیرند که به هنگام اضطراب و استرس به طور منفعلانه تسلیم شوند. در حالی که پسران، درمورد پذیرش استرس، دفاعی برخورد کرده، آن را تهدیدی برای احساس مردانگی خود به حساب میآورند . پسران میآموزند که با استرس کنار آمده و یا آن را انکار کنند و یا راههایی برای مقابله و تسلط بر آن پیدا کنند(37).
هوش هیجانی
هیجان، یکی از اجزای زندگی روانی انسان است. این واژه از ریشه لاتین EMover به معنای حرکت، تحریک ، نقش یا تهییج مشتق شده است. هیجانها، میتوانند وضعیت ما را در محیط تثبیت کرده و به پاسخهای ویژه و کارآمد و متناسب با بقای جسمانی و اجتماعی منجر شوند. همین موضوع که هیجان باعث کنارآیی فرد شده و رفتار او را به عنوان موجودی اجتماعی سازمان میدهد، گسترهای از فعالیتهای پژوهشی و نظریهها را فراهم میآورد که ماحصل آنها موضوعی به نام ” هوش هیجانی” است (3). اولین بار در سال 1990، روانشناسی به نام سالووی، اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کار برد. در حقیقت این هوش، مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است. هوش هیجانی بدون هوش شناختی یا هوش شناختی بدون هوش هیجانی، فقط بخشی از راهحل است. عقل همیشه باید با دل همراه باشد تا کاربردی موثر داشته باشد. امروزه در آثار مکتوب دو مدل کلی از هوش هیجانی وجود دارد: مهارت محور (الگوی توانائی) که از سوی مایر و سالووی مطرح شد و مدل رویکردهای ترکیبی (21).
در رویکرد اول، که الگوی توانایی نام دارد و مایر و سالووی در سال 1990، آن را مطرح کردند، هوش هیجانی به عنوان مجموعهای از تواناییهای ذهنی عمده در قلمرو پردازش فعال اطلاعات هیجانی تعریف شده است (23) . براساس این رویکرد، شناخت و عواطف در تعامل با یکدیگر بوده و هوش عاطفی به منزله نوعی استدلال انتزاعی درباره عواطف و احساسات است (45). به همین دلیل هم از منظر این دیدگاه، چهار سطح توانایی عاطفی اساس هوش هیجانی را تشکیل میدهند که عبارت است از : ادراک حسی عواطف، تسهیل عاطفی تفکر، درک عواطف و مدیریت عواطف. ترتیب قرار گرفتن این چهار توانایی عاطفی به نحوی است که فرایندهای روانشناختی اساسیتر مانند ادارک حسی عواطف در پایین الگو و فرایندهای عالیتر روانشناختی مانند تنظیم فکورانه عواطف در بالای الگو قرار دارند(20). تواناییهای درون هر یک از سطوح هوش عاطفی نیز با افزایش سن و تجربه افراد فزونی مییابد(46) .
در رویکرد دوم، که الگوی ترکیبی نام دارد هوش عاطفی به طور کلی به صورت مجموعهای از ویژگیهای شخصیتی و تواناییهای غیرشناختی تعریف میشوند که روانشناسانی همچون گلمن و بار – آن از نظریهپردازان معروف آن هستند.
طرفداران این رویکرد ترکیبی، هوش عاطفی را عموما به صورت آمیزهای از سازههای مختلف انگیزشی و هیجانی تعریف میکنند و اساس تعریف آنها از هوش عاطفی بر رواج و گسترش مفهوه هوش عاطفی قرار دارد. مطابق با نظر گلمن 1995 ، هوش عاطفی به معنای خودآگاهی، شناخت عواطف، ابراز و مدیریت عواطف، کنترل تکانه و به تعویق انداختن ارضای نیازها و کنترل استرس و اضطراب است. از نظر او به طور کلی هوش عاطفی به معنای مهارت افراد در حیطههای کلی خودآگاهی، خودتنظیمی، انگیزش، همدلی و مهارتهای اجتماعی و زیرمجموعههای تشکیلدهنده آنها است .
از نظر بار- آن 1997، هوش عاطفی به صورت مجموعهای از توانشها، مهارتها و تواناییهای غیرشناختی تعریف میشود که بر سازگاری موفقیتآمیز فرد با شرایط استرسزا، مقتضیات و خواستههای محیطی تأثیر میگذارند. این تواناییهای غیرشناختی مشتمل بر عناصری همچون خوشبینی، شادکامی، شایستگی اجتماعی، خودشکوفایی و عزت نفس است (47).
از آنجا که الگوی توانایی مایر و سالووی یک مدل اساسی و و اولیه و بنیادی از هوش هیجانی است و تعریفی واضحتر و شفافتر و جزئیتر از سایر الگوها دارد، به عنوان الگوی انتخابی جهت آموزش به دانشآموزان انتخاب گردید. علاوه براین، این الگو هوش عاطفی را به عنوان یک توانایی هیجانمحور میداند و نیز به نظر میرسد که کمتر مبتنی بر فرضیات است. اما مهمترین دلیل این است که این مدل مبتنی بر عملکرد است و این درحالی است که سایر الگوها هوش عاطفی را توانایی خودگزارشدهی میدانند (48). چرا که تحقیقات نیز نشان میدهد که
باور شخص از هوش هیجانی هنگامی که با مقیاسهای خوداقراری در برابر مقیاسهای مهارت محور ارزیابی شوند، در اکثر موارد با توانایی بالفعل مرتبط با هیجان، همبستگی ندارد و رفتار را پیشبینی نمیکند (49) لذا در ادامه به شرح این الگو میپردازیم:
به اعتقاد مایر و سالووی هوش هیجانی با ظرفیت تعقل فرد درباره هیجانها و پردازش اطلاعات هیجانی به منظور بهبود فرایندهای شناختی و تنظیم رفتار ارتباط دارد. برای نمونه مایر و دیگران توانایی مدیریت هیجانهای شخصی فرد را به عنوان عنصری از هوش هیجانی مورد بحث قرار میدهند. از سوی دیگر مدلهای ترکیبی هوش هیجانی را در قالب مجموعهای از توانایی، مهارتها و ویژگیهای شخصی ادارک شده تعریف و اندازهگیری میکنند. برای مثال مدل هوش هیجانی بار- ان شامل ادارک فرد از توانایی خویش مثلا در تحمل فشار عصبی و ویژگیهای اصلی شخصیتی از قبیل خوشبینی است. از آنجا که تواناییها و ویژگیهای ادراک شده در چارچوب ذهنی قرار دارند هواداران رویکرد مدل ترکیبی معمولا برای ارزیابی
هوش هیجانی مقیاس خوداقراری را در مقابل مقیاس عملکرد مورد استفاده قرار دادهاند. برنامههای ما مبتنی بر مدل مهارت