است که مربیان این اکتشاف را شروع کردهاند. زمان آن رسیده که علاوه بر ایجاد ارتباط با نظریههای پیچیدگی، آن چارچوبها به نحوی توسعه داده شوند که بهتر به امر آموزش، «نظریه پیچیدگیاش» و اهداف منحصربفردش خدمت کنند.
همان گونه که جولین یادآور میشود مقاله دال را میتوان به عنوان نقطهی آغاز طرح نظریه پیچیدگی در برنامه درسی به شمار آورد. دال یکی از نخستین متخصصان تعلیم و تربیت برای کشف دلالتهای نظری و عملی بازاندیشی برنامه درسی، تدریس و یادگیری با ارجاع به مفاهیم همراه با نظریهای شدن آشوب و پیچیدگی در علوم طبیعی است. از این رو برای طرح دلالتهای کلی نظریه بر برنامه درسی میتوان از ایدههای وی آغاز نمود. البته طبق گفته پینار310 (2012: 9)، دال نویسندهای است که از مطالعه پراگماتیسم و اندیشههای دیویی آغاز نمود و با مطالعه پستمدرنیسم ادامه داده و در نهایت در مسیر خود به نظریه پیچیدگی روی آورده است. با این وجود وی از برجستهترین صاحبنظران تربیتی است که به صراحت از استلزام ایدههای اندیشمندان پیچیدگی مانند پریگوژین و کافمن در طرح برنامه درسی یاری جسته است. دال (2005) در تدوین مجموعه مقالاتی تحت عنوان “آشوب، پیچیدگی، برنامه درسی، و فرهنگ: یک مکالمه” مشارکت کرد و ایدههایش در ارتباط با برنامه درسی پیچیدگی را جمعآورری نمود.
دال از الگوی برنامه درسی تایلر به عنوان نمونهای از برنامه درسی کاهشگرا و تجویزی نام برده و آن را نقد میکند. تایلر(۱۹۴۹) چهار سوال مطرح کرد:
• مدرسه باید در پی دستیابی به چه اهداف آموزشی باشد؟
• تجربههای یادگیری چگونه میتوانند انتخاب شوند تا در کسب این اهداف مفید باشند؟
• این تجربههای آموزشی چگونه میتوانند برای تعلیم موثر سازماندهی شوند؟
• اثربخشی تجارب یادگیری چگونه ارزیابی میشود؟ (کوهوکچان311، 2002: 59)
دال (1993) مینویسد:
“چهار نکته تایلر، نمونهای از روش کلی دکارت برای «انجام صحیح و جستجوی حقیقت در علوم» است. یادگیری، در هر دو مدل، به کشف موارد موجود و چیزهای از پیش معین، محدود است. در این سیستم بسته، انتقال اطلاعات میتواند وجود داشته باشد اما تغییرشکل دانش، خیر. دکارت بسیار به مکانیسم متعهد است و آن را بسط اعتقادش به ریاضیات تلقی میکند که قطعیتی که او دنبال میکند را به وجود میآورد. متدولوژی مکانیسمی او به معرفتشناسی مدرنیسم نفوذ میکند و در سطوح ظریف و آشکار در دستورالعمل برنامه درسی معاصر، مشهود است. مدل مکانیکی، ویژگی منطق تایلر است. آموزش در کلاس درس احتمالا فرضها و باورها را زیر سوال نمیبرد؛ بلکه ممکن است با چیزی که بدیهی است شروع کند و به سمت پیوندهای خطی حرکت کند تا چیزی که از قبل تعیین و ارزشگذاری شده را تقویت، تثبیت یا اثبات نماید” (همان: 61-62).
دال استدلال مینماید مفهوم روش فراروایتی است که اصول پایه طراحی برنامه درسی تایلر را تشکیل میدهد که با هدفگذاری آغاز، و با سنجش و اندازهگیری به پایان میرسد. روش تایلر نمونه روشنی از روش دکارت به عنوان روشی مکانیکی است. به زعم مورن و همکاران (1388: 18) دکارت در سرتاسر آثار خود، برای هر مطالعه و پژوهشی، به ضرورت عمل بر اساس یقینی اشاره میکند که ابداً تصادفی نیست و به شیوهای منضبط اثبات شده است. روش مفروض بر قبول امکان حرکت بر اساس مجموعه قواعدی قطعی و همیشگی است که میتوان به شکل ماشینی آن را دنبال کرد. در روش تایلر همان کاستیهای رویکرد دکارتی و مکانیکی دیده میشود.
تد اوکی312 (۱۹۸۳) نیز در نقد مدل تایلری اظهار میکند که سنت «علمی» در برنامه درسی در واقع یک جهتگیری سودگرایی است که ریشه در علاقه به «کنترل ذهنی و فنی جهان» دارد. ریشههای آن تا حدودی به ترس مدرنیستی از عدمقطعیت و دیدگاه ایدهآل آن از طریق نظم و کنترل برمیگردد. به گفته هلبویش313 (۱۹۹۵) منطق تایلر پیچیدگی برنامه درسی را به جملات ساده کاهش میدهد (همان: 63-60).
در مقابلِ دیدگاه کاهشگرا و روش تایلری، اندیشمندان نظریه پیچیدگی از رویکرد پیچیدگی دفاع میکنند. دال (٢٠٠٨: 11) بر این باور است که نظریههای پیچیدگی و آشوب با ایجاد مفهوم متفاوتی از برنامهدرسی و تدریس باز، پویا، عقلانی، خلاق و سیستم محور، منطق برنامه درسی تایلر را تخریب مینمایند. فهم پیچیدگی، فرایند تبادل شیوههای تفکر، رشد و باروری ایدهها و تسریع و جریان ایدهها است. استدلال مهم صاحبنظران پیچیدگی این است که برنامه درسی، خود یک سیستم پیچیده انطباقی است و چنین سیستم پیچیدهایی را به جای قالبهای کاهشی و تجویزی، باید در حالت پیچیده مورد مطالعه قرار داد.
به باور دال برنامه درسی یک «سیستم پیچیده» است، شبکه پیچیدهای است که در آن، تمام انواع عناصر درهمبافته شده و به طور متقابل عمل میکنند. فرایند تشکیل آن تکاملی و از ساده به پیچیده است (شیهیویی و شائودونگ، 2012: 83). از منظر دال نظریه پیچیدگی حرکت به سمت توسعه و تغییر از پایین به بالا، تصمیمگیری محلی و سازمانی در مورد آموزش، تائید مجدد کودکمحوری و یادگیری تجربهای اکتشافی، رد تجویز سختگیرانه و برنامهریزی خطی تعلیم و آموزش و حرکت به سمت یادگیری غیرخطی و مشتقات درسیشان را پیشنهاد میدهد. این نظریه بر فرایند یادگیری و نه محتوای آن تاکید میکند، زیرا اجزاء محتویات برنامه درسی مرتبط، غیرقطعی و متغیر هستند (موریسون، ۲۰۰۶: ۶). مفهوم متفاوت دال (1393: 21) از برنامه درسی به سطح دانشگاه اشاره دارد و نسبت به کاربست برنامه غیرمنعطف هشدار میدهد. از منظر وی به جای استفاده از برنامهای که پر از مسئله است… دانشجویان ـ بطور فردی یا گروهی ـ [برای مثال میتوانند] بر روی متون متفاوتی کار کنند که آنها را در درون شبکهای گردهم آورد و چارچوبی دارای گشودگی، نسبتاً منعطف و دارای قابلیت انعطاف ساختارمند به وجود آورد. هدف پیچیدگی جامع، فرایندی از نوع بارورسازی متقاطع314، گرده افشانی و هدایت ایدههاست.
دال از جمله صاحبنظران تربیتی است که از ایدههای متفکران اندیشه پیچیدگی تاثیر پذیرفته است. وی جذب کار پریگوژین بر ساختارهای اتلافی در سیستمهای ترمودینامیک دور از تعادل شد، با این ادعا که مفاهیمی نظیر نوپدید میبایست مشوق ما در تایید فرایندها و اعمال آموزشی غیر ـ خطی، پیشبینیناپذیر و مولد باشد. پژوهش پریگوژین نشان میدهد که فرایندهای برگشتناپذیر در سیستمهای شیمیایی دور از تعادل میتوانند به گونه فزایندهای موجب سطوح بالای پیچیدگی سازمانی شوند. دال علاوه بر پریگوژین از کافمن نیز تاثیر میپذیرد. دال (۲۰۰۸: ۲۶۸) معتقد است میتوان از ایدههای کافمن به عنوان چارچوبی زایا (نه به مثابه یک الگو) در زمینه اندیشههای تربیتی بهره برد. از این ایدهها میتوان برای معنی و فهم ـ در سطحی عمیقتر، نه آنچه کتابهای درسی ارائه میدهند ـ در ترکیب پیچیده متعادل، یا شبکهای از سازمان دهندهها استفاده کرد. میتوانیم برنامههای درسی یا راهبردهای آموزشی طراحی کنیم که در آن، ایدهها در تعامل با سایر ایدهها، خودشان را نه تنها برای خلق ایدههای دیگر، بلکه با ایدههای مناسبتر برای مشکلات و مسائل در دست اقدام، سازمان خواهند داد.
دال (1993: 162) که تحت تاثیر مفاهیم پیچیدگی است و همچنین به برنامه درسی پیچیدگی بیشتر از منظر پستمدرن مینگرد، برنامه درسی ارائه میدهد که میتواند جایگزینی برای برنامه درسی پیشنهادی تایلر باشد. وی از واژه “ماتریس برنامه درسی”315 برای تاکید بر هم ماهیت ساختاری و هم غیرخطی برنامه درسی پستمدرن سخن میگوید. برنامه درسی که بر اساس یک ماتریس الگوگذاری شده، غیرخطی و غیرمتوالی است، اما با کانونهای تلاقی، مرزبندی و پر شده و شبکههای معنا را مرتبط میسازد. وی بر مفاهیم خود ـ سازماندهی، عدم تعین، پایداری از طریق ناپایداری، نظمی که به طور خودجوش از آشوب پدیدار میشود و خلق خلاقانه معنا تاکید میکند و این مفاهیم غیرخطی را مجموعه جدید معیارهای برنامه درسی تلقی میکند. وی مینویسد: «این برنامه که میتواند شامل چهارR باشد، غنا و پرباری316، بازگشت317، رابطهها318، و تامل319، در جهت این انتقال میتواند به ما کمک کند». این چهار مفهوم را بر اساس نوشتهی دال میتوان به شرح زیر خلاصه نمود:
الف) غنا: غنا به عمق برنامه درسی، به امکانات یا تفاسیر چندگانهاش اشاره میکند. برای این که دانشآموزان و معلمان تغییر دهند و تغییر کنند، برنامه درسی باید «میزان مناسبی»320 تعینناپذیری، ناهنجاری، ناکارامدی، آشوب، عدمتعادل، اتلاف و تجربه زنده، داشته باشد که «میزان مناسب» خود یکی از بحث انگیزترین موضوعات است و باید به طور مستمر میان دانشآموزان، معلمان و متون مورد مذاکره قرار گیرد. مفهوم توسعهی غنا از طریق گفتگو، تفاسیر، فرضیهسازی و اثبات، و ارائه الگو، میتواند برای کل کارهایی که در برنامه درسی انجام میدهیم بکار برده شود.
ب) بازگشت: علم پیچیدگی از فرایند مارپیچی که بازگشتی، تحولی، و فراگیر هستند، حمایت میکند. هدف بازگشت، توسعه صلاحیت و شایستگی ـ توانایی سازماندهی، ترکیب، تحقیق و بکارگیری اکتشافی امور ـ است. گفتگو شرط اصلی بازگشت است.
ج) رابطهها: مفهوم روابط از دو نظر پداگوژی و از نظر فرهنگی برای برنامه درسی تغییرپذیر پست مدرن مهم است. در روابط پداگوژی، بر پیوندهای درون ساختار برنامه درسی تمرکز میشود که به برنامه درسی عمق میدهند. در روابط فرهنگی، رابطهها به طور مستمر در حال تغییر هستند و برای پیگیری پیوندهای میان امور متفاوت، اهمیت مییابد. آنچه مهم است ارتباط مردم با محیط و فرهنگ است. دیدگاههای محلی ما به یک ماتریس فرهنگی، بومشناسانه و کیهانی میپیوندد.
د) تامل: تامل از جهاتی مهمترین معیار از این چهار اصل است و اجازه نمیدهد که برنامه درسی تغییرپذیر در دام «نسبیگرایی رایج»321 یا خودمداری عاطفی بیفتد. مفهوم اخیر قرن بیستمی تامل همه عناصر منطق اسکولاستیکی، مشاهده علمی، و دقت ریاضی را دارا میباشد و به معنای جستجوی هدفمند برای گزینهها، رابطهها، پیوندهای مختلف است.
ایده چهار R ’S دال با ایده پنج C’S وی از برنامه درسی کامل میشود: خود ـ فهمی322، پیچیدگی، کیهانشناسی323، گفتگو324، و اجتماع 325. این فهرست امکان نگرش چشماندازی چندگانه به برنامه درسی را فراهم میسازد326. دال بر گفتگو به عنوان اساس تدوین برنامه درسی که “نه در جهت آزمون، بلکه حرکت به سوی ایجاد اندیشه خلاق” تاکید میورزد. هدف او ایجاد تمرکز واحد نیست، بلکه شکلگیری شبکهای از اندیشههای مرتبط و بههمپیوسته است (پینار ، 2012: 9).
دال (2012) در تشریح ایده پنج C’S مینویسد:
“استفاده از خود ـ فهمی (شخصی) و جمعی (اجتماعی) را به عنوان چارچوبهایی برای پنج Cمسرتبخش و اختیاری در مطلب
مقدماتی قرار دادم، سپس فضای میان پایهها را با کیهانشناسی، پیچیدگی، و گفتگو پر کردم. در جستجو برای یک مدل نوین، اندیشیدم که اگر کیهان ما در بودن خود خلاق بوده، آیا برنامه درسی ما هم نباید این چنین باشد؛ اگر ما اکنون با رفتارهای یادگیری به عنوان اموری پیچیده رویاروی هستیم، آیا نباید برنامه درسی ما این پیچیدگی را منعکس نماید.”
بدین ترتیب همان گونه که میتوان مدل تایلر را به عنوان مدلی کاهشگرا و تجویزی تلقی کرد، مدل دال را نیز میتوان نماینده تفکر پیچیدگی دانست. دال با تکیه بر ایده پیچیدگی طرحی از برنامه درسی ارائه میدهد. ارکان اصلی این طرح متشکل از مبانی هستیشناسی تعینناپذیری و پیچیدگی واقعیت، و علیت غیر ـ خطی و بازگشتی و مبانی شناختشناسی مانند زمینهای و بومی بودن دانش و محدودیت شناخت، و مفاهیم کلیدی چون عدمتعادل، تعامل، شبکه، خود ـ سازمان، نوپدیدی میباشد. از مقایسه این دو برنامه، به نظر میرسد برنامه درسی دال با وضعیت کنونی نظامهای آموزشی منطبقتر باشد و توانایی بیشتری در پاسخگویی به تغییرات و تحولات مستمر را داشته باشد.