علک رومى(مصطکی) و مقدارى کندر و مقدارى اویشن و مقدارى سیاهدانه برگیر و هر کدام را جداگانه بکوب تا نرم شوند سپس از پارچه عبور بده و با عسل معجون کن و هر شب به قدر یک فندق بخور که ان شاء اللَّه نافع خواهد بود.130
حضرت (ع) در این روایت برای بلغم زیاد ودرمان آن نسخهای تجویز میکند که اساساً کارایی و محور این نسخه عمومی است و برای بلغمیها خیلی کاربرد دارد و الان هم بعضی از طبیبان طب سنتی ما همین ترکیب را برای بیماریهای ناشی از بلغم تجویز میکنند.
4-6-4- اویشن با نمک
امام صادق (ع) فرمودند: که چهار چیز دیده را روشن کنند و سود دارند و زیان نمیرسانند، از آنها پرسش شد و فرمود: گیاه اویشن بهمراه نمک است و … اویشن با نمک بادها را از دل برانند و سدّهها را بگشایند و بلغم را بسوزانند و آب تن را روان سازند و بوى دهن را پاکیزه کنند و بادهاى بد دهان را براندازند، و آلت مردى را سخت نمایند.131
در این روایت شریف ترکیب بین اویشن و نمک سوزاننده و از بین برنده بلغم میباشد.
4-6-5- دهانشویه بلغم
بسندى از خالد قماط که امام هشتم علیه السّلام این داروها را براى بلغم بمن دیکته کرد: هلیله زرد 1 مثقال، خردل 2 مثقال، عاقر قرحا 1 مثقال، نرم بکوب و ناشتا با آن مسواک کن و دندانها را بشوى که بلغم را براندازد و بوى دهن را خوش کند و دندانها را محکم میکند ان شاء اللَّه تعالى.132
در این روایت حضرت برای خالد قماط فرمول ضد بلغم دیکته میکند. از ظاهر روایت اینگونه فهمیده میشود که این نسخه مخصوصاً برای بلغم سرخیلی مفید است.
4-6-6- گوشت گوسفند
در روایتی سعد بن محمد می گوید: به ابوالحسن الرضا (ع) گفتم: خانواده من گوشت گوسفند تناول نمىکنند. ابو الحسن گفت: چرا؟ من گفتم: تصور مىکنند که سودا را تحریک مىکند و مایه سردرد و دردهاى بدن مىشود. ابوالحسن به من گفت: اگر حیوانی از گوسفند گرامىتر بود، خداوند عز و جل آن حیوان را فداى اسماعیل ذبیح مىکرد.133
در این روایت سعد بن محمد ازحضرت میپرسد: مردم گوشت گوسفند نمیخورند به دلیل اینکه سودا زا است و سودا را (که عامل بسیاری از امراض است دربدن است) بر میانگیزاند و باعث سردرد و دردهای بدن میشود. در جواب حضرت با تعبیری میفهماند که سودا زا و باعث امراض دیگر نیست وحضرت نمیگویند که غلبه سودا خرافات است و پایه علمی ندارد همانگونه که در زمان ما بعضی براین باورند. و نمیدانند که طب اهل بیت (ع) براساس این مفاهیم است که از حقایق واقعی نشأت گرفته است نه مثل تجربیات متغییر بشری، که دائماً در حال اثبات و رد میباشد. غلبه سودا در بعضی مواقع با پیشرفته ترین دستگاهای بشری که آزمایش میگیرند قابل تشخیص نیست بلکه با علایم خاص خودش از احوال شخصی، ما به وجود و غلبه آن پی میبریم.
4-6-7- برگ چغندر
امام رضا (ع) میفرماید: مریضهایتان برگ چغندر بخورانید در آن شفا است و با خودش دردی ندارد و ضرری برایش نیست و خواب مریض را آرام میکند. از ریشهاش بپرهیزید که سودا را تحریک میکند( سودا زا است).134
در این روایت حضرت با اصطلاح سودا زا بودن ضرر ریشه چغندر را مطرح میکند و از آن نهی میکند و این نشانگر این است که سودا زیاد و تهییج آن باعث امراض است و حضرت غلبه سودا را به عنوان یک عامل بیماری قبول میکند و به آن استناد میکند. البته ما در اینجا درصدد بررسی فهم و در آیه این روایت و جمع تعارض و تراجیح و روایات مشابه چغندر نیستیم و فقط برانیم که اثبات و اهمیت طبایع را در کلام معصومین متذکر بشویم.
4-7- درمانهای غلبه طبایع
امام رضا (ع) در رساله معروف ذهبیه برای درمان هر یک از غلبه سودا و صفرا و بلغم راهکارهایی را مشخص کرده است که خیلی مهم میباشد و مویدی عالی برای مدعی ما در این مباحث میباشد. حضرت میفرمایند:
4-7-1- درمان بلغم
هر کس میخواهد بلغم را از خود دور کند هر روز در اول ساعت آن چیزى از جوارش حریف135 میل کند حمام زیاد برود و کار آمیزش با زنان را بسیار کند در آفتاب بسیار بنشیند از غذاهاى سرد و مرطوب پرهیز کند.
4-7-2- درمان صفرا
کسى که مىخواهد آتش صفرا را در خود خاموش کند هر روزه مقدارى از چیزهائى که خنک و رطوبى است میل کند و بدن خود را استراحت بدهد و کمتر حرکت کند و بچیزهائى که از دیدن آنها خوشنود مىشود بسیار نگاه کند.
4-7-3- درمان سودا
کسى که مىخواهد سودا را بسوزاند و از بین ببرد پس باید زیاد قى کند و فصد عروق و مداومت به نوره داشته باشد.
حضرت دوباره به درمان غلبه بلغم میپردازد و میفرماید: هر کس مىخواهد غلبه بلغم را از مزاج خود نابود کند بامداد هر روز یک مثقال اطریفل صغیر تناول کند.136
اطریفلها انواع مختلفى هستند که در کتابهاى طبى قدیم مشروحا ذکر شده است و اثرات فوق العاده دارد مرحوم محمد حسین عقیلی حکیم متبحر و شیعی در کتاب معروف خود خلاصه الحکمه بحثی را مطرح میکند که این معجون فوق العاده موثر از چه کسی است بعد با اتکاء به حدیث امام صادق (ع) ثابت میکند مال حضرت موسی (ع) می باشد که این مطلب و نظایر این در روایات و کتابهای حکماء نشانگر این است که خیلی از معلومات حکماء از پیغمبران نشات گرفته است و به خاطر فاصله زمان و عدم ضبط و نقل آن، همه فکر میکنند که از حکماء به ما رسیده است. ایشان مینویسد: مخترع آن: و گفته شده که این معجون از تراکیب اندروماخس اول است، و ابن ماسویه گمان کرده که از مخترعات جالینوس است، شیخ داود گفته که نیست چنین که ابن ماسویه توهم کرده؛ زیرا که اسحاق بن یوحنا از جرجیس والد بختیشوع طبیب عباسیین- که ن
ا
قل صناعت طب است- از لغت یونانى به لغت نبطى آورده: که اطریفل به لغت یونانى دوایى است مرکب از هلیلجات.
و بعضى دیگر را گمان آن است که از تراکیب اطباى هند است و معربترى پهلاى هندى است؛ یعنى سه میوه، که هلیله و بلیله و آمله است. قلانسى گفته که اطریفل معرب از لغت هندى است و معنى آن سه هلیله است، و لیکن در عرف اطبا اطلاق کرده مىشود این اسم بر مرکب از هلیلهجات خمس، یعنى سه هلیله مشهور و بلیله و آمله و یا شیر آمله که آن آمله پرورده در شیر است…
مىفرماید که در کتاب کافى از کتب اربعه احادیث شیعه از محمد بن یحیى از احمد بن محمد بن عیسى از سعید بن جناح مروى از ابى عبدالله امام به حق ناطق جعفر بن محمد الصادق- علیهما السلام- روایت کردهاند که آن حضرت فرمودهاند که موسى بن عمران- على نبینا محمد و آله و علیه الصلوه و السلام- شکوه نمود به پروردگار خود- عز و جل- از زیادتى رطوبت و بلت، پس امر کرد پروردگار عالمیان که بگیر هلیله و بلیله و آمله را، پس معجون ساز این جمله را به عسل مصفا و فراگیر از این دوا، پس حضرت امام- علیه السلام- فرمودند که این دوا همان است که شما آن را اطریفل نامید.137
و بنابراین نیست اطریفل از تراکیب اندروماخس و نه از تراکیب جالینوس و نه اطباى هند، بلکه از تراکیب سماوى منزل به پیغمبر است، لیکن ممکن است که اندروماخس اول اسم اطریفل بر آن گذاشته و به آن شهرت داده،138 و یا اطباى هند آن را ترى پهلا که معرب آن اطریفل است نام گذاشته و به این نام در میان ایشان اشتهار یافته باشد، و در کتاب فردوس که از کتب حدیث اهل سنت و جماعت است نقل کرده از ابن عباس که آن روایت کرده از حضرت رسول- صلى الله علیه و آله و سلم- که آن حضرت فرمودند که هلیله سیاه و هلیله کابلى منقى و هلیله زرد منقى و بلیله و آمله منقى را کوفته، بیخته، به روغن گاو چرب نموده، به عسل مصفا معجون سازند و این اطریفل است. انتهى.139
روایات در این باب خیلی زیاد است که ما به همین مقدار اکتفاء کردیم.
4-8- عوامل برهم زننده اعتدال طبایع اربعه
4-8-1- غلبه اخلاط
یکی از عواملی که باعث میشود انسان اعتدال طبع خود را از دست بدهد غلبه یکی از اخلاط اربعه میباشد که نه تنها در جسم بلکه در روح و اخلاق انسان هم اثر میگذارد و باید در این هنگام با روشهای خاص خودش به تعدیل آن پرداخت، چنانچه حکیم جرجانی در کتاب منبع ذخیره خوارزمشاهی مینویسد:
“علامتهاى سودایى … و اندیشه بسیار و اندوهناک بودن و خلوت جستن و از هر چیزى ترسیدن و گمانهاى بد و نومیدى از همه کارها… باشند”.140
جالینوس گوید:”إن النفس تستوحش بالخلط السوداوی کما یستوحش الإنسان من الظلام”.
نفس از خلط سودا (سودا اضافی و غلبه آن) به وحشت میافتد همانطوری که انسان از تاریکی به میترسد وحشت میافتد.141
در کتاب قانونچه حکیم چغمینی آمده است از علامتهای غلبه دم (خون) کدوره الحواس، و البلاده، یعنی اختلال حواس، کند فهمى می باشد. و همچنین کند فهمى نشانههاى غلبه بلغم است.142
لازم به توضیح است که رطوبت اضافی در مغز باعث کندی ذهن میشود، فلذا در روایات توصیه به خوردن کندر و امثال آن شده است و کسی که کند ذهن باشد به راحتی قادر به فهم حقایق دقیق دینی و عقلی و فلسفی نخواهد بود.
و غلبه صفرا و گرمی زیاد انسان را مبتلا به خشم و عصبانیت میکند ابن سینا در کتاب قانون مینویسد:
“حالات قواى نفسانى نمایانگر مزاج آدمى است، مثلا خشمناکى زیاد، بیتابى و آشفتگى، زرنگى، زودفهمى، اقدام، بیشرمى، خوشبینى، امیدوارى، سنگدلى، چالاکى، خلق مردانه، تنبلى کم و تأثیرپذیرى کم از هر چیز، نشانه گرمى مزاج است و حالات عکس آنها دلیل بر سردى مزاج مىباشد. پایدارى در خشم، در آشتى، خیالپردازى، تودار بودن و نظایر آن، نشانه خشکمزاجى است. تأثیرپذیرىهاى زودگذر دلالت بر تر مزاجى دارند .143
و در باب دیگری میگوید: “کسى که در نهاد و سرشت خارج از حالت خشم طبیعى، خشمناک است، و از سببى عمدى خشم را بر خود هموار نکرده است و اگر جرأت و اقدام دارد و چابک است، دلیل آن است که قلبش گرممزاج است”.
اگر صاحبدل طبیعتاً خشمگین نیست و داراى جرأت اقدام نیست و سنگین مىجنبد، مشروط بر اینکه این حالات زاده عادت گرفتن و زاده اوهام و خیالات نباشد، دلیل بر سردمزاجى قلب است.
اگر خیال انسانى گرایش به شادى و سرور دارد و به سوى خوشبینى و آرزوهاى پسندیده مایل است، دلیل بر آن است که قلبش نیرومند است و نیز دلیل بر مزاج معتدل قلب است که حرارت و رطوبت در آن برابر و برحسب مرامند.
اگر خیال و پندار انسان، انسان را به سوى دورى جستن از اجتماع و آزار دادن دیگران بکشد، دلیل بر حرارت قلب است، یعنى قلب سوء مزاج گرم دارد.
اگر پندار و خیال انسان گرایش به بزدلى و اندوهگینى دارد، دلیل بر خشک مزاجى قلب است.144
البته لازم به ذکر است که چنانکه غلبه طبایع اربعه در روح و اخلاق تاثیر میگذارد برعکس ان هم همینطور است، مثلا خشم، مزاج را بیشتر از حالت اعتدال گرم مىکند، اندوه خشک مزاجى ببار مىآورد؛ پژمردگى و کم ارادگى نیروى روانى را سستى مىبخشد و مزاج را به سوى بلغمى بودن گرایش مىدهد. پس معلوم مىشود که در خوش خلقى بهبودى تن و روان نیز هست.145
4-8-2- پرخوری
از عوامل دیگری که باعث برهم زدن اعتدال طبایع اربعه میشود پرخوری و تخمه میباشد بىکارى و پرخورى، مولد بلغم و مواد فضلیه و غذاهاى هضم نشده و انبار شده در بدن مىشود ابن نفیس در شرح الاسباب و علامات مینویسد: پرخورى- چه غذا
ى گرم و چه سرد- حرارت غریزى را در مزاج خاموش و منجمد کرده و در نتیجه سردى مىآورد؛ مانند هیزمى زیاد که بر آتشى بیفکنند و در نتیجه عصب و روح و قوه نفسانى از به حرکت آوردن طبیعتى اعضاء ناتوان مىشوند و در نتیجه رعشه و استرخاء و سایر امراض بارده ایجاد مىکنند.146
زیانبخشترین نوع غذا خوردن آن است که قبل از هضم و پخته شدن غذاى قبلى، غذاى دیگرى بر آن وارد شود. بدترین کارها انباشتن شکم و پرخورى است، بویژه اگر غذا از نوع ناپسند باشد. اگر درد ناشى از پرخورى بر اثر غذاهاى غلیظ باشد مفاصل و کلیه بدرد مىآیند و شکمپرست به بیمارى ربو، برونشیت، نفستنگى، نقرس و سخت شدن طحال و کبد و بیمارىهاى بلغمى و سودائى مبتلا مىشود. اما اگر پرخورى بیش از حد و عوارضش بر اثر خوراکهاى لطیف باشد، بیمارىهاى روىآور عبارتند از تبهاى گرم و شدید و پلید (خبیثه) و ورمهاى آزاردهنده و ناپسندیده.147
در بدن کسى که در زمستان بسبب پرخورى و کمورزشى، خلطها افزایش