در مثنوی هم نمود الفاظ، حکایات و امثال قرآنی را می توان دید و هم روح، معنا و پیامهای قرآنی را میتوان یافت. البته باید افزود که آنچه مولوی از قرآن می بیند و میخواهد، ظاهر و صورت
و حروف قرآن نیست، بلکه درون و باطن آن است.
حکایات مثنوی یا صریح و مستقیم حکایت های قرآنی است و یا با تلمیح و اشاره و تمثیلی از آن، روایت و حکایت می شود. بنابراین، میتوان مثنوی را تفسیری از قرآن دانست.
از قدیم، مثنوی را با قرآن مقایسه یا حداقل منسوب ساختهاند.«بیت معروفی هست احتمالاً سرودهی شیخ بهایی که میگوید:
هـســت قـرآن در زبــان پهــلــوی»
مـثــنــــوی مـعــنــوی مـــولـــوی
(خرمشاهی، ۱۳۸۲: ۹)
مولوی در مقدمه دفتر اول، مثنوی را «کشاف قرآن» میداند: «هذا کتاب المثنوی و هو… حسرهٌ علی آل فرعون و الکافرین، کما قال یُضّل به کثیراً و یَهدی به کثیراً و انَّهُ…کشّاف القُرآن… بأیدی سفرهٍ کرام برره یمنعون أن لایمسه الا المطهرون، لایأتیه الباطل بین یَدَیْه و لامن خلْفه و اللّه یرصده و یرقبه و هو خیرٌ حافظاً و ارحم الراحمین…»: (مولوی، ۱۳۶۴: ۲)
یعنی این است کتاب مثنوی که مایه حسرت فرعونیان و کافران است، چنان که خدای متعال گفته است: «بسیاری را با آن گمراه میکند، و بسیاری را با آن راه مینماید.» این کتاب… شارح قرآن است… به دست کاتباتی ارجمند و درستکار نوشته شده است که نمیگذارند دست کسی جز پاکان به آن برسد، از جانب خدای جهانیان فرود آمده است. باطل را نه از پیش روی و نه از پشت سر راهی نیست، و خدا که بهترین نگاهبان و مهربانترین مهربانان است، دیدهبان و پاسدار آن است…
در فیه ما فیه مولانا، قرآن به عروسی محجوب مانند شده است:
«قرآن همچون عروسی است، با آن که چادر را کشی، او روی به تو ننماید، آن که آن را بحث میکنی و تو را خوشی و کشفی نمیشود از آن است که چادر کشیدن تو را رد کرد و با تو مکر کرد و خود را به تو زشت نمود، یعنی من آن شاهد نیستم، او قادر است، به هر صورت که خواهد بنماید. اما اگر چادر نکشی و رضای او طلبی به روی کشت او را آب دهی، از دور خدمتهای او کنی، در آنچه رضای اوست کوشی، بیآن که چادر او کشی، به تو روی بنماید… حق تعالی به هر کس سخن نگوید.» (مولوی، ۱۳۶۹: ۲۲۹)
توفیق سبحانی در مقدمهای که بر کتاب مثنوی مولوی نوشته است یاد کردن از مثنوی با عنوان «مغز قرآن» را بحق و شایسته میداند:
«تقریباً در همهی مباحث مثنوی قصههای قرآن ذکر میشود. در بسیاری از ابیات آن به طور لفظی و معنوی از آیات و احادیث اقتباس و تضمین صورت گرفته است. از این رو حق به جانب کسانی است که مثنوی را «مغز قرآن» مینامند.» (مولوی، ۱۳۸۶: سی وسه)
در بیت بیت مثنوی واژهی «قرآن» را میتوان یافت:
مولوی خود در مثنوی قرآن را شرح حال انبیای الهی میداند که به وسیلهی آن میتوان از بند نفسانیات رهایی یافت.
مــاهـیــان بـحــر پــاک کـبــریــا
هـســت قـرآن حـالهـای انـبـیـا
انبــیــا و اولـیـا را دیـده بـگــیـر
ور بـخـوانـی و نــهای قـرآن پذیــر
مـرغ جانت تنـگ آیـد در قـفــس
ور پذیرایی چو بـرخــوانــی قصص
(۱/۱۵۴۲-۱۵۴۴)
بنابراین شگفت انگیز نیست که این کتاب مقدس الهی که «هدیً للمتقین» است به عنوان یک بینامتن در این اثر لحاظ شده باشد و بدون درک آن، شناخت این ابیات نیز میسّر نباشد.
مولانا معتقد است که کوران و بی بصیرتان فقط به الفاظ و ظاهر قرآن نگاه میکنند و از اصل و معنا آن بی بهرهاند امّا اصل و ذات قرآن معناست؛ نه صورت که عارضی ظاهری است:
خـر نـبـیـنـنـد و به پـالان بـرزنـنـد
حـرف قــرآن را ضـریــران مـعـدنـد
چند پالان دوزی ای پالان پــرســت
چون تو بیـنـایی پی خر رو که جست
کـم نگردد نـان چـو بـاشد جان تو را
خر چو هسـت آیـد یقین پالان تو را
(۲/۷۲۵-۷۲۳)
مولانا حکمت گمشدهای که در حدیث مشهور «الحکمه ضاله المؤمن»(نهج البلاغه، حکمت، ۸۰) از آن به گمشدهی مؤمن یاد میشود، حکمت قرآنی میداند:
حکمت قرآن چو ضاله مـؤمـن است هر کسی در ضالّهی خود موقن اسـت
(۲/۲۹۱۰)
فصل چهارم
تحلیل بینامتنیت قرآن و دفتر اول، دوم و سوم مثنوی، از دیدگاه ژنت
تحلیل بینامتنیت قرآن و دفتر اول، دوم و سوم مثنوی از دیدگاه ژرار ژنت
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید. |