
با بررسی عوامل موثر بر مدیریت دانش میتوان نسلهای آن را نیز درک کرد. حداقل سه روایت از چگونگی تغییر آن و اینکه چگونه باید به مدیریت دانش جدید نگریست، وجود دارد:
یک روایت توسط مارک کوئینگ (2002) عنوان شد. او از مدیریت دانش به عنوان رشتهای یاد میکند که در ابتدا از فناوری اطلاعات، اینترنت، بهترین شیوههای عمل، درسهای آموخته شده، و مهمتر از همه تسهیم دانش مشتق شده است. این تئوری مرحله دوم مدیریت دانش را فاکتورهای انسانی، یادگیری سازمانی، و ایجاد دانشی میداند که به آن همچون یک تغییر و تحول بین دانش ضمنی و صریح نگریسته میشود. مرحله سوم، مدیریت دانش، مرحله تنظیم و مدیریت محتوا از طریق ایجاد و بکارگیری تاکسونومی است و مانند روایت اول به شدت متمایل به سوی فناوری اطلاعات است.
دومین روایت توسط دیوید اسنودن (2002) مطرح شد. بر این مبنا اولین عصر مدیریت دانش عصری است که در آن خود واژه دانش در ابتدا مشکلزا نبوده، و تمرکز بر توزیع اطلاعات بین تصمیمگیرندگان به منظور استفاده به موقع در تصمیمات بوده است. عصر دوم به تمرکز بر تبدیل دانش ضمنی- صریح که توسط مدل نانوکا پایه گذاری شد، جایگزین تمرکز بر فناوری اطلاعات گردید. این عصر هم اینک رو به پایان است. اسنودن بر این باور است که عصر سوم، عصری خواهد بود که در آن دانش به گونهای پارادوکسی بصورت شیء و در عین حال یک جریان نگریسته میشود.
دیدگاه سوم اولین بار توسط مارک مک الروی (1995) معرفی شد. این دیدگاه نخستین نسل مدیریت دانش را جنبه عرضه نامیده و درباره یکپارچگی (عرصه) دانش بیشتر خلق شده از طریق توزیع دانش، تسهیم و دیگر فعالیتهای منسجمکننده مینگرد. نسل دوم نه تنها بر پردازش دانش از جنبه عرضه از قبیل تسهیم دانش، بلکه علاوه بر آن بر پردازش دانش ناشی از جنبه تقاضا یا دانشسازی در پاسخ به تقاضاهای مسئله دار تمرکز کرده است (فاریستون و مک الروی، 1387، ص 109-110).
2-6-9 چرخه مدیریت دانش
به منظور اجرای فرایندها و اعمال مدیریت دانش، دانش باید در چرخهای به حرکت دربیایید. چرخه مدیریت دانش میتواند همچون بستری در نظر گرفته شود که دانش برای مبدل شدن به یک سرمایه با ارزش راهبردی برای سازمان از طریق آن دنبال میشود. تاکنون افراد زیادی همچون زک و میر، مک الروی، ویگ و چاشپارا چرخههای مدیریت دانش را ارائه دادهاند. در بیشتر این چرخهها مواردی همچون یافتن، خلق، اشتراک، استفاده و ارزیابی دانش دیده میشود که این موارد به اختصار مورد بررسی قرار میگیرد. همچنین در پایان این قسمت درباره چگونگی تبدیل دانش ضمنی به صریح مبادرت شده است.
2-6-9-1 یافتن دانش
یافتن و جمعآوری دانش اولین قدم در راه ایجاد و بهرهگیری از برنامههای مدیریت دانش است که طیف گستردهای از فعالیتها از کسب دانش از بیرون، جذب افرادی که دارای دانش مورد نیاز هستند، سازماندهی دانش، تا توسعه دانش از طریق گفتگوهای علمیکارکنان با یکدیگر و بسیاری فعالیتهای مرتبط با جمعآوری دانش را شامل میشود. شناسایی و یافتن دانش به معنی توصیف و تحلیل محیط دانش شرکت، یا به نوعی هستیشناسی دانش سازمانی میباشد. با این نوع هستیشناسی داشتهها و نداشتههای سازمان مشخص میشود و ما را در پی نداشتهها و تقویت داشتهها وا میدارد.
نقشههای دانش نوعی هستیشناسی دانش سازمانی را برای برنامهریزان مهیا میکند. نقشههای دانش، نمایش ترسیمی متخصصان، دارایی دانش، منابع دانش، ساختارهای دانش یا کاربردهای دانش هستند. آنها شفافیت را افزایش داده و به شناسایی متخصصان یا منابع دانش کمک میکنند. بنابراین استفاده کننده را قادر میسازد تا دانش جدید خود را در رابطه با دانش موجود طبقهبندی کند و وظایف را با متخصصان و اموال دانش پیوند دهد (پروست و دیگران، 1385، ص 99).
نقشههای دانش و شفافسازی آن به تنهایی هدف نیست بلکه تنها اهداف دانشی سازمان را برای بیشتر افراد ملموس و معنیدار میسازد. تعامل سازمان با محیط دانش خود، شکافهای دانشی سازمان و کمبود تخصصها را آشکار میسازد. منابع بیرونی دانش را میتوان براساس سهم آنها در توسعه قابلیتهای مطلوب ارزیابی کرد.
شرکتها ممکن است که از بازارهای دانش بیرونی موارد زیر را تهیه کنند:
- دانش کارکنان بیرونی؛
- دانش شرکتهای دیگر؛
- دانش ذینفعان مانند مشتریان؛
- تولید دانش (همان، ص 136-137).
بعد از یافتن و تهیه نقشههای دانش نیاز به سازماندهی آنها ضروری میباشد. بدین منظور آن را کدگذاری میکنند. کدگذاری دانش سازمان عبارت است از قرار دادن دانش سازمانی، در قالبهایی که به وسیله آن قالبها دسترسی کلیه اشخاص نیازمند به دانش، تحصیل میگردد که یکی از روشهای سازماندهی اطلاعات است. کدگذاری دانش، دانش را در چارچوبهایی قرار میدهد که بهرهگیری از دانش را عملی و امکانپذیر میسازد (ابزری و کرمانی القریشی، 1384، ص 126-127).
متن کامل در سایت زیر
